loading...
انجمن سینمای جوانان-دفتر قم
وحید رضا صادق منش بازدید : 14 سه شنبه 03 دی 1392 نظرات (0)

براي اينکه بتونيد داستان بنويسيد ، لازمه که راه و روش اون رو بلد باشيد . پس اگه تا حالا سعي کردين يه داستان خوب بنويسين ولي نتونستين ، مال اينه که بدون توجّه به اصول شروع به نوشتن کردين . پس حالا اين مطالب رو بخونين تا شايد به شما کمکي بکنه و در ضمن نظر هم بديد و يادتون باشه که چارشنبه ي بعد وبلاگ رو آپ مي کنم  :

الف )
داستان براي شکل گرفتن و کامل شدن نياز به زمان دارد و داستان نويس در نوشتن آن نبايد عجله کند . زيرا سوژه اي که به ذهن شما مي آيد بايد مدتي در ذهنتان باقي بماند تا هم در زمينه هاي مختلف مطالعه کنيد و هم در مورد عناصر تشکيل دهنده ي آن فکر کنيد . هر داستاني بعد از مدتي ، خودش مانند ميوه اي رسيده ، از شاخه ي ذهنتان جدا مي شود و روي صفحه ي سفيد دفترتان مي افتد . براي اين کار داستان بايد مراحل زير را بگذراند : 1 - موضوع يابي  2 - پيام داستان  3 - طراحي داستان  4 - رشد و پرداخت داستان

1 - داستان نويس قبل از هر چيز بايد بداند که قصد دارد درباره ي چه موضوعي داستان بنويسد .
2 - از هر موضوعي بايد در حدّ خودش انتظار رشد داشت . مثلاً اگر بخواهيد رماني طولاني بنويسيد ، بايد موضوعي را انتخاب کنيد که بتوان روي آن بيشتر کار کرد و همچنين نبايد با موضوع هاي بلند ، داستان هاي کوتاه بنويسيد که باعث ورود حوادث پشت سرهم يا ورود شخصيت هاي گوناگون که درست معرفي نمي شوند و در ذهن خواننده باقي نمي مانند و باعث سر در گمي او مي شوند .
3 - پيام داستان نبايد مستقيم بيان شود . بلکه بايد مانند يک قند که در آب حل شده است ، طوري در داستان به خواننده ارائه شود که ديده نشود ولي دخواننده در طول استان آن را احساس کند . براي اين کار بايد در انتخاب شخصيت ها ، حوادث ، گفتگو ها و . . .  دقت بسيار زيادي به خرج داد . زيرا هريک از اين عناصري که در خدمت پيام هستند ، مي توانند پيام را باقدرت بسيار زياد به نمايش بگذارند .
4 - يک نويسنده براي نوشتن داستانش بايد نقشه داشته باشد . نقشه ي نويسنده براي نوشتن داستان را ، (( طرح داستان )) مي گويند . پس از آماده و تکميل کردن طرح داستان است که نويسنده مي تواند به سراغ نوشتن خود داستان برود .
5 - طرح داستان بايد روشن و کامل باشد ؛ يعني معلوم باشد که داستان از چه نقطه اي شروع شده ، چه مسيري را طي کرده و چطور به پايان رسيده است .کمترين توقّعي که خواننده پس از خواندن داستان دراد ، اين است که بتواند طرح آن را تعريف بکند . يعني بگويد که داستان درباره ي چه کس و يا چه چيزي بوده ، چگونه شروع شده ، چطور ادامه پيدا کرده و چطور پايان يافته است .
6 - بايد براي هر عمل و حادثه اي که در داستان اتّفاق مي افتد ، دليل روشن و محکمي ارائه داد و علّت بروز آن عمل و حادثه نيز در داستان بايد به نحوي روشن باشد .
7 - در هر طرح بايد شخصيت اصلي ، حادثه ي اصلي ، زمان و مکاني که حادثه در آن روي داده است ، کاملاً روشن و مشخص باشند .
8 - طرح داستان بايد در خدمت پيام داستان باشد . گاهي اوقات در حين نوشتن و تکميل کردن طرح داستان ، حوادث پرهيجان و يا شخصيت هاي جالبي به ذهن نويسنده مي رسد که نه تنها نقشي در انتقال پيام ندارد ، بلکه باعث کم رنگ شدن آن نيز مي شود .

ب ) شخصيت پردازي :
1 - پرداخت مستقيم خصوصيات شخصيت ها معمولاً در داستان هايي صورت مي گيرد که شخصيت هاي بسيار زيادي دارند و نويسنده در طول داستان ، مجال پرداخت غير مستقيم مشخّصات آن ها را پيدا نمي کند و به همين خاطر خصوصيات شخصيت ها را در يک يا دو جمله از زبان خود و يا يکي از شخصيت هاي داستان بيان مي کند . در داستان هايي که يک يا دو شخصيت اصلي دارند ، اين کار از قوت داستان مي کاهد و نويسنده بايد به طور غير مستقيم - يعني از طريق گفتار و کردار آن شخصيت ها - به آن ها بپردازد .
2 - بايد خصوصيات شخصيت هايي را بيان کرد که در داستان نقش اصلي را دارند . در غير اين صورت ، باعث پراکندگي ذهن خواننده مي شود .
3 - نبايد همه ي لحظاتي را که بر شخصيت هاي داستان مي گذرد ، با ذکر جزئيات در داستان بياوريم ، بلکه تنها لحظاتي را بايد در داستان آورد که در آن زمان ، حوادث خاص - که در طرح داستان نقشي داشته باشند - اتفاق مي افتد . از روي لحظات ديگر مي توان بسيار راحت و تنها با اشاره گذشت .
4 - داستان هايي که از زبان اول شخص تعريف مي شوند ، داستان هاي عاطفي و داراي فضاي صميمانه هستند و داستان هايي که از زبان سوم شخص روايت مي شوند ، داستان هاي حادثه اي هستند و بهتر است که جاي اين دو را رعايت کنيم .

پ ) اسم داستان :
اسم داستان بايد جديد ، جاذبه برانگيز و خوش آهنگ باشد .اسم داستان نبايد طرح داستان را لو بدهد و همچنين بايد در ارتباط منطقي با فضاي داستان باشد .
بهتر است اسم داستانتان را در آخر انتخاب کنيد . زيرا در طول نوشتن داستان ، ذهن شما داستان را تغيير مي دهد و داستاني که در ابتدا قصد داشتيد بنويسيد هماني نيست که حالا نوشته ايد .

وحید رضا صادق منش بازدید : 20 سه شنبه 03 دی 1392 نظرات (0)

اهمیت «طرح» فیلمنامه :

نوشتن طرح (plot ) اولین مرحله از سه مرحله­ی عملی نوشتن فیلمنامه است؛ دو مرحله­ی بعدی، به ترتیب شامل نوشتن «سیناپسس» (خلاصه سکانس­ها) و فیلمنامه­ی نهایی است.

بدون داشتن طرح فیلمنامه، نوشتن فیلمنامه تقریباً ناممکن است و راه به جایی نمی­برد، همچنان که بدون کشیدن نقشه­ی یک ساختمان، بنا کردن آن ساختمان غیر ممکن است ؛ اگر کسی بدون نگارش یک طرح دقیق مستقیماً دست به کار نوشتن فیلمنامه شود، همانقدر خود را سرگردان و خسته خواهد کرد که گروهی کارگر ساختمانی، با مقداری آهن و آجر و دیگر مصالح، اما بدون نقشه و اصول معماری، به ساختن ساختمانی مشغول شوند ؛ این بنای بی­طرح و نقشه، چون بی­پایه و ستون و فاقد محاسبات دقیق مهندسی است ، نهایتاً یا محل زندگی نخواهد بود یا فرو خواهد ریخت.

اگر به واژه­ی انگلیسی داخل پرانتز در مقابل کلمه­ی «طرح» نگاه کنید و به جستجوی معنی آن در فرهنگ های انگلیسی به فارسی بپردازد، خواهید دید که «نقشه (کشیدن)» معنی دیگر plot است. ضمناً در کتاب­های مربوط به اصول داستان نویسی ، درام نویسی و فیلمنامه نویسی که به فارسی ترجمه
شده­اند، در مقابل واژه­ی plot ، علاوه بر واژه­ی «طرح» از واژه­ی «پیرنگ» هم استفاده شده است.

از ایده یا فکر اولیه تا طرح :

همچنان که اشاره شد، طرح اولین مرحله از سه مرحله­ی اصلی نگارش فیلمنامه است؛ اما قبل از نگارش طرح نیز، مرحله­ای وجود دارد: مرحله­ی یافتن یا داشتن، فکر یا ایده­ی اولیه ؛ چرا که طرح، پرورش یافته­ی یک ایده (فکر اولیه) است. اگر ایده یا فکر اولیه­ی یک فیلمنامه به ما می­گوید چه «موضوع» ، یا چه «شخصیت» یا چه «موقعیت» جالب توجهی ما را ترغیب کرده تا درخصوص آن فیلمنامه­ای بنویسیم، طرح به ما خواهد گفت که با الهام از آن موضوع ، یا آن شخصیت (واقعی) یا از آن موقعیت چگونه می­توان «قصه» ای ساخت؟!

الف ) ارزیابی فکر اولیه :

نکته­ی مهم در مرحله­ای که ایده یا فکر اولیه­ی خود را از طریق برخورد با هر یک از سه راه ذکر شده (برخورد با موضوع، برخورد با شخصیت، اطلاع از یک موقعیت یا قرار گرفتن در آن) به دست آورده­ایم، «ارزیابی» آن فکر اولیه است. به عبارت دیگر نویسنده باید کلاه خود را قاضی کند و فارغ از علاقه یا تعهد شخصی یا اداری برای نوشتن یک طرح، از خود بپرسد که آیا این فکر یا ایده­ی اولیه ، یا این «موضوع» یا ـ به اصطلاح عوامانه­تر ـ این «پیام» ارزش نوشتن دارد؟ ممکن است تصور شود نویسنده موضوع خود را ارزشمند یافته که می­خواهد براساس آن فیلمنامه­ای ، و قبل از آن طرحی برای فیلمنامه­ی خود بنویسد.

اما همیشه چنین نیست! نویسنده ممکن است خواسته یا ناخواسته ، خود را گول بزند، اما نباید غافل شود که مخاطبانی باهوش، یا مدیرانی هدفمند در یک رسانه که منتظر ارائه­ی طرح از سوی او هستند، به امید شنیدن حرفی تازه و دیدن منظر و چشم اندازی تازه و غیر تکراری نشسته­اند، چرا که ارزشمند بودن طرح به ارزشمندی فکر و ایده اولیه­ی آن بستگی فراوان دارد و به نوبه­ی خود ارزش و اعتبار فیلمنامه را تضمین خواهد کرد و این اعتبار، به طور زنجیره وار باعث اعتبار رسانه یا آن شبکه سراسری یا استانی خواهد بود، چون بینندگان و مخاطبان خود را جلب و جذب حرف تازه و نگاه تازه یا نکته­ای آموزنده و تعالی بخش خواهد کرد.

بنابراین ارزیابی فکر اولیه از طرف نویسنده (همچنین تهیه کننده و سفارش دهنده و ...) منجر به این امر خواهد شد که بدانیم طرح ـ و فیلمنامه ـ از نظر محتوایی و تاثیری که در صورت طراحی درست فیلمنامه ـ بر مخاطبان می­گذارد ، چه قدر برخوردار از «ارزش­های متعالی» است؟

برخورداری ایده یا فکر اولیه­ی طرح فیلمنامه از ارزش­های اخلاقی و آگاهی بخشی آن به مخاطب در زمینه­های مختلف علمی و فرهنگی و دینی و اجتماعی و ... در رسانه­ی تلویزیون بسیار مهم است. اگر در سینما، سرگرمی صرف یا پاسخ دادن به نیازهای اوقات فراغت تماشاگر فیلم می­تواند هدف اصلی و ارزشمندی باشد، در تلویزیون این اهداف لازم است اما کافی نیست. دستگاه تلویزیون در خانه­های مردم، همانند بسیاری از لوازم زندگی­شان ناخودآگاه به حوزه­ای خصوصی در حریم زندگی آنان تبدیل
می­شود ؛ بنابراین رعایت حرمت حریم خصوصی مردم و توجه به تاثیر گذاری شدید فیلم تلویزیونی بر ذهن و روح کودکان در خانه­ها ، موجب می­شود تا نویسنده­ای که طرحی برای تلویزیونی می­نویسد، اگر هم نتوانست موضوعی ارزشمند و والا بیابد یا بپروراند ، حداقل از ارائه­ی موضوع و ایده­ای ضد ارزش یا
بی­ارزش و سطحی پرهیز کند.

نویسنده وقتی ذهن خود را به گرد فکری اولیه ، به جولان در آورده، مدام باید مراقب باشد تا بر فرض آنکه طرح و فیلمنامه­ی خود را نوشت و تمهیداتی نیز برای شگفت زده ساختن و سرگرم کردن مخاطب به کار بست ، اگر سوال ساده­ی «که چی» ؟! در ذهن مخاطب یا منتقد بی­غرض طرح شد، بی­پاسخ و شرمنده بر جای خود نماند.

بنابراین فکرها و ایده­های زیادی دور و بر ما هستند که می­توانند ما را به نوشتن طرح (و سپس فیلمنامه) ترغیب کنند. اما هر فکر و ایده­ای که در جریان گفتگویی، خواندن مقاله­ای ، شنیدن خبری و ... ممکن است شخص ما را تا حدودی تحت تاثیر قرار دهد، تنها می­تواند جرقه و انگیزه­ی اولیه­ی نوشتن طرح را ایجاد کند. اما ارزیابی فکر و در کنار آن تحقیق اولیه، شروط اساسی برای وقت گذاشتن روی آن فکر اولیه برای تبدیل شدن به طرح فیلمنامه هستند.

می­توان با طرح سوالاتی ساده به ارزیابی فکر اولیه از جوانب مختلف دست زد :

1- آیا فکر اولیه برای خود ما به عنوان نویسنده، واضح و روشن است و درک و فهم شفاف و درستی نسبت به آن داریم؟

2- آیا فکر اولیه، نو است؟ تامل برانگیز است و ارزش گفتن را دارد؟

3- آیا درونمایه­ای اخلاقی و ارزش متعالی دارد؟

4- آیا یک امر ذهنی و شخصی و اثبات نشده یا سلیقه­ای است یا با فطرت انسانی و افکار و گرایش­های متعارف عموم مردم جامعه (اعم از نخبگان و عوام) همسویی دارد؟

ب) تحقیق اولیه:

در مواردی و مراحلی از ارزیابی فکر اولیه، ناخواسته به تحقیقات اولیه نیاز داریم تا پاسخ سوالات «خود ارزیابی­مان» در مرحله­ی داشتن یک فکر اولیه را بدهیم. تحقیق پیرامون آن فکر یا موضوع اولیه ( علمی ، صنعتی و ...) ما را نسبت به اهمیت و اعتبار علمی و یا سندیت موضوع یا جالب توجه بودن فکر از لحاظ معنوی و فلسفی و اجتماعی ، راغب­تر می­سازد؛ برعکس ممکن است در جریان همان تحقیق اولیه متوجه شویم که این ایده یا فکر اولیه ، حاصل یک خبر ناموثق یا یک احساس لحظه­ای یا یک برداشت ذهنی و شخصی اثبات نشده و غیر منطبق با واقعیت­های موجود و نامتجانس با «منطق» انسانی است و ارزش پیگیری و نوشتن ندارد.

علاوه بر اینها اساساً تحقیق، در هر مرحله از نوشتن فیلمنامه ، درهای تازه­ای به روی نویسنده
می­گشاید و متعاقباً باعث می­شود که فکرهای تازه ، ایده­های داستانی تازه و عواطف و دریچه­های ذهنی تازه­ای در وجود نویسنده (و مخاطب او) گشوده شود. نهایتاً تحقیق باعث ادراک کامل و روشن نویسنده از ایده و فکر اولیه­ی خود می­شود و به او کمک کند تا طرح فیلمنامه را نه براساسا تخیل و حدس و گمان و احساسات ، که براساس دانسته­های خود بنویسد. ضمن آن که تحقیق اولیه ، ایده­ی کلی را با جزئیات بیشتری برای نویسنده روشن­تر می­کند و این جزئیات او را در نوشتن دقیق­تر ، منطقی­تر و فنی­تر نقشه یا «طرح» فیلمنامه­اش یاری می­دهد.

مضمون و موضوع طرح

مضمون یا درونمایه (تم ) بنابه تعریفی بسیار ساده، روح حاکم بر طرح فیلمنامه است؛ یعنی طرح و فیلمنامه و هر اثر دراماتیک ، برای القای مفهوم و منظوری ساخته و پرداخته می­شود که آن مفهوم ، مایه و محتوای درونی یا همان «درونمایه » و مضمون آن اثر است . عامه­ی مردم وقتی از «پیام» فیلم سخن
می­گویند مقصودشان همان «مضمون» است.

اغلب تصور می­شود مضمون یک اثر و از آن جمله مضمون یک فیلمنامه، یک «کلمه» است . مثلاً «عشق» را مضمون یک اثر می­دانند. اما مضمون واقعی ، نه یک کلمه ، که یک جمله است. مضمون طرح ( و فیلمنامه) جمله­ای روشن و منسجم است که بیانگر معنایی مشخص است و تمام اجزاء طرح و فیلمنامه ، برای تکمیل آن معنا با هم ترکیب می­شوند . به عنوان مثال، کلمه و مفهوم کلی «عشق» نمی­تواند مضمون باشد ، بلکه مضمون طرح می­تواند اینگونه باشد : «عشقی که ریشه­ی آن آب و رنگ باشد، عاقبتی جز ننگ ندارد» که در یکی از اشعار مولانا نیز ذکر شده و «معنا» و « مضمون» مهمی است.

بنابراین، دیدگاه نویسنده نسبت به مسائل مختلف و اعتقادات و آگاهی و دانش و تجربه­ی وی از زندگی ، هر چه غنی­تر باشد، مضامین او نیز قوی­تر و با معناتر شده و طرحی که به دست چنین نویسنده­ای نگارش یابد، در عنصر «مضمون» از قوت و سلامت و تاثیرگذاری برخوردار خواهد بود.

متقابلاً هر چه فکر و اندیشه­ی نویسنده از مطالعه و تامل و نکته سنجی در خصوص مسائل پیرامون که ایده­ی اولیه خود را از آنها گرفته، دور باشد، مضمون­های او سطحی­تر، کلی­تر و «یک کلمه­ای» تر می­شوند، چرا که دیدگاه و حرف تازه و با معنایی در میان نیست؛ در این وضعیت، مضمون به معنای واقعی کلمه هم در میان نخواهد بود. البته مقصود این نیست که طرح فیلمنامه لزوماً باید مضمونی عمیق و پرمعنا و فلسفی داشته باشد، بلکه مقصود این است که «مضمون » یک اثر ـ از جلمه اثر دراماتیکی چون فیلمنامه ـ حتی یک اثر مفرح و کمدی، بیانگر موضع و نگاه تازه­ی نویسنده­ی آن اثر درخصوص یک موضوع یا یک چیز یا یک فرد است.

پس مضمون یک فیلمنامه، می­تواند معرفی یا نمایش یک «شخصیت» مهم و جدی یا خنده دار باشد و به ترتیب، طرح و فیلمنامه­ای جدی و تراژیک یا خنده دار و کمیک نوشته شود، اما جدی یا خنده دار بودن آن شخصیت هم مبتنی بر دیدگاه و نظر و درونمایه­ای است که در ذهن نویسنده وجود دارد.

گاهی ممکن است مضمون اثر در جایی از آن اثر و در قالب گفتگو از زبان شخصیت اصلی یا شخصیت مهم دیگری مطرح شود، در این صورت به محتوای این گفتگو به طور غیر مستقیم و اجمالی در طرح فیلمنامه اشاره
می­شود، به شرط آن که دیگر عناصر طرح ، همچون عملکرد شخصیت­ها و سیر حوادث ، مرتبط با آن مضمون بوده و به بسط و تکمیل آن مضمون بپردازند و صرفاً به عنوان ادعا و شعار از جانب شخصیت مطرح نشود.

قوه­ی ابتکار و داشتن نگاه تازه در برخورد با مسائل ، مضمون مورد نظر نویسنده را نیز مبتکرانه­تر و تاثیر آن در جذابیت طرح و فیلمنامه را بیشتر می­کند. این نکته خصوصاً در رسانه­ی تلویزیون مهم است، چون ممکن است بر مبنای یک مضمون، چندین فیلم و برنامه در قالب­های مختلف گزارشی و مستند و ... یا در قالب فیلمنامه­های داستانی مختلف ساخته و پخش شده باشد. اگر مضمون انتخابی ما از دیدگاه و حرف و مفهوم عمیق­تر و تازه­تری برخوردار باشد ، اثر نهایی ما را از کلیشه­ای و تکراری بودن نجات می­دهد. فرض کنید «نقش پیشرفت علمی در توسعه کشور» مضمون طرح و فیلمنامه ما باشد. انتخاب آن حوزه­ی علمی که نقش مستقیم علم در توسعه­ی کشور را رساتر و موثرتر نشان دهد، باعث می­شود که مضمون ما از ابتکار و نوآوری برخوردار باشد . اینجا است که پای «موضوع» طرح (و فیلمنامه) به میان کشیده می­شود . موضوع آن بستر و زمینه­ی عینی و واقعی است که مضمون در دل آن پرورانده می­شود.

موضـوع، جسم و قالب ظاهری مضمون را تشکیل می­دهد.فرضاً «نانوتکنولوژی در ایران» موضوع طرح ما است. البته موضوع می­تواند بسط یافته­تر باشد و به زمان و مکان و موقعیتی خاص اشاره کند ، مثلاً «موفقیت یک دانشمند ایرانی در کشف یا اختراع امکان جدیدی برای درمان فلان بیماری با استفاده از نانوتکنولوژی» موضوعی است که مضمون «خودباوری و تلاش برای توسعه­ی علمی کشور نتیجه می­دهد» در بستر آن می­توان مضمون طرح فیلمنامه­ی ما باشد.

مضمون علاوه بر آنکه معنا و مفهوم و ارزش محتوایی به طرح و فیلمنامه می­دهد ، از نظر ساختاری نیز نقطه محوری و مغز متفکر و هماهنگ کننده­ای اجزای قصه یا «طرح» است . مضمون ، روح حاکم بر طرح و داستان فیلمنامه است و باعث یکپارچگی کل طرح می­شود . متقابلاً برخورداری یک طرح از چند مضمون ، یا همان بلای «تعدد مضمون» باعث پریشانی و تعدد عناصر دیگر می­شود. تعدد موضوع نیز عواقب مشابهی به بار می­آورد.
وقتی طرح دچار تعدد موضوع است، روال حوادث طرح و اعمال شخصیت­ها نیز دچار چندپارگی و اغتشاش می­شود. چون طرح و قصه­ی فیلمنامه ما می­خواهد همزمان چند مضمون و چند موضوع را بگوید، به مصداق ضرب المثل :
با یک دست چند هندوانه برداشتن!

شرط­هایی را که برای مقبولیت و مطلوب بودن «ایده­ی اولیه» و شیوه­ی ارزیابی آن برشمردیم، بر مضمون و موضوع هم باید گذاشت، چرا که عملاً در خیلی اوقات «ایده­ی اولیه» همزمان با انتخاب موضوع و شکل گیری یا فکر کردن به یک « مضمون» به ذهن نویسنده می­رسد.

عناصر طرح (پیرنگ) فیلمنامه :

چون فیلمنامه یک متن دراماتیک است، برای نوشتن طرح فیلمنامه ناگزیر از آشنایی با مفهوم اصلی و اولیه­ی «درام» هستیم. حتماً کلمه­های درام و دراماتیک بسیار به گوشتان خورده است . مباحث فراوانی در خصوص درام و ساختار دراماتیک از زمان ارسطو تاکنون مطرح شده که جای طرح آنها در این جزوه­ی مختصر نیست. اما همین مقدار لازم است با مفهوم درام آشنا باشیم تا طرح فیلمنامه خود را همچون نقشه یک ساختمان دراماتیک (فیلمنامه) بدون توجه به عناصر و مصالح درام طراحی نکنیم.

عمـل :

واژه­ی «درام» از واژه­ی قدیمی یونانی «دران» (Dran) گرفته شده که صرفاً به معنای امروزی «عمل» است. همچنین واژه­ی ترکیبی «درومِنا » (Dromena) در زبان یونان باستان معنی «عمل انجام شده» را می­داده است. از آنجا که یونان باستان مهد نوشتن و اجرای نمایش (دراما) و نظریه پردازی درخصوص اثر نمایشی (دراماتیک) به ویژه از سوی ارسطو ـ فیلسوف و نظریه پرداز یونانی ـ بوده است و بدین دلیل ریشه­ی درام یونانی است.

در هر حال ، اثر دراماتیک ـ از جمله فیلمنامه ـ بدون آنکه شخصیت­های موجود در آن اثر (طرح ، داستان یا اصل فیلمنامه) برای رسیدن به یک هدف دست به یک یا چند «عمل» مهم و تاثیر گذار بزنند، به اثر یا طرح دراماتیک تبدیل نمی­شود. اهمیت وجود عنصر عمل در یک اثر دراماتیک، یک اصل کلاسیک درام (نمایشنامه) نویسی و فیلمنامه نویسی است.

شخصیت :

عمل دراماتیک از سوی «شخصیت» یا شخصیت­های درام سَر می­زند. به عبارت دیگر شخصیت دراماتیک ـ
که مطلوب­ترین شخصیت برای یک فیلمنامه است ـ در وهله­ی اول کسی است قصد رسیدن به هدفی (چیزی)
را دارد و برای این «قصد» خود ، حاضر است «اقدام به عمل» کند، یا دست به عملی موثر و تعیین کننده بزند. وقتی
می­گوییم عمل موثر ، یعنی اینکه عمل او ، شرایط خاصی را به شرایط دیگری تبدیل و به اصطلاح وضع را عوض کند. به عبارت دیگر، وضعیت و خواسته­ها و اعمال شخصیت، با ماجرای اصلی داستان (طرح) فیلمنامه گره می­خورد و هر آنچه در باره­ی او گفته می­شود ، درباره­ی ماجرای اصلی طرح و پیش برنده­ی آن است.

شخصیت باید «باورکردنی» باشد. برای باور کردنی بودن شخصیت باید میان سن و سال و موقعیت و جنسیت و درجه­ی فکری و روحی و جسمی او و اعمالی که انجام می­دهد، «تناسب» وجود داشته باشد. اگر شخصیت دست به اعمالی بزند که توانایی انجام آنها را ندارد یا این توانایی­ها به مخاطب معرفی نشده­باشد، باور نکردنی می­شود. وقتی مخاطب شخصیت را باور نکند، تمام داستان (فیلمنامه) را باور نخواهد کرد. چرا که درام یا داستان یا طرح فیلمنامه، چیزی جز نتیجه­ی اعمال شخصیت نیست. یعنی حوادث و ماجراهایی که داستان فیلمنامه و نهایتاً طرح کلی فیلمنامه را می­سازند، ماحصل تصمیماتی است که شخصیت در شرایط بحرانی می­گیرد و نتیجه­ی اعمالی است که او انجام می­دهد.

ویژگی دیگری که لازم است شخصیت درام (فیلمنامه) ما دارای آن باشد و از زمان طراحی فیلمنامه یا نوشتن «طرح فیلمنامه» باید به آن توجه کنیم «بُعد » و «عمق» شخصیت است. به زبان ساده یعنی اینکه شخصیت فیلمنامه باید «بُعد پنهان» داشته باشد. معمولاً در عالم حرفه­ای فیلمنامه نویسی ، فیلمنامه­هایی را قوی­تر می­دانند که در جریان آن لایه­های درونی و عمق شخصیت در طول داستان آرام آرام برای مخاطب کشف و روشن می­شود.

اگر شخصیت ساده و به اصطلاح «قالبی» باشد ، مخاطب (تماشاگر) رفتارها و اعمال او را پیش بینی می­کند و کل طرح و فیلمنامه ، اثری «کلیشه­ای» از آب در می­آید . این ابعاد پنهان شخصیت و پیچیدگی­های چند لایه یا چندین لایه­ی شخصیت است که باعث می­شود تصمیم­هایی غیر از تصمیم­های آدم­های عادی و سطحی در طول داستان (فیلمنامه) بگیرد تا به نوبه­ی خود ماجراهایی دراماتیک و تاثیرگذار و دارای عمق به وجود آید.

«عمق» شخصیت همانقدر باعث به وجود آمدن طرح و سپس فیلمنامه­ای بهتر و موثرتر می­شود که ما انسانها در زندگی عادی نیز تحت تاثیر انسانهایی عمیق یا دارای ویژگی­های خاص و منحصر به فرد و قرار می­گیریم. البته منظور این نیست که شخصیت درام باید موجود عجیب یا خاص یا لزوماً انسان پیچیده و فیلسوف و متفکری باشد، بلکه مقصود این است که شخصیت درام ـ که ما باید از همان زمان طراحی فیلمنامه به آن توجه کنیم ـ نباید بدون سیاست و تدبیر و زیرکی دست به عمل بزند و نباید همواره افکار و باطن­اش «رو» باشد . عمق شخصیت باعث
می­شود مخاطب همواره کنجکاو باشد تا ببیند بعداً چه رفتار و عمل و تصمیم موثری از شخصیت سر خواهد زد و چه ماجرایی اتفاق خواهد افتاد ؟ و ... بنابراین عمق و بُعد شخصیت باعث جذاب بودن او می­شود. جذابیت شخصیت ، جذابیت طرح و فیلمنامه را سبب خواهد شد.

نکته­ی مهم دیگر آنکه شخصیت اصلی (محوری ) طرح باید «همدلی» و «همراهی» مخاطب را برانگیزد. همدلی مخاطب با جذابیت ، عمق و «حقانیت» شخصیت اصلی برانگیخته می­شود. به عبارت دیگر ما به عنوان نویسنده­ی طرح و فیلمنامه باید میان خود ، مخاطب خود و شخصیت اثرتان «علاقه مشترک» یا همدلی ایجاد کنیم.

ضرورت دراماتیک ایجاب می­کند یک فیلمنامه ، یک « شخصیت اصلی» یا محوری داشته باشد. اگر تعداد شخصیت محوری پیش از یک نفر باشد، طرح (فیلمنامه) دچار تعدد شخصیت و مخاطب (تماشاگر) دچار سردرگمی می­شود. البته این یک اصل نیست، اما در شروع کار فیلمنامه نویسی ، بهتر است این اصل را رعایت کنیم!

شخصیت محوری را همچنین «قهرمان» درام (فیلمنامه) هم می­گویند. در مقابل او شخصیت یا نیروی «مخالف» یا نیروی بازدارنده قرار دارد که چنان که از نامش پیدا است ، ضد یا مخالف و مانع عقاید و اعمال شخصیت محوری است . نیروی مخالف می­تواند هم یک شخصیت انسانی دیگر (ضد قهرمان) و یا صرفاً یک نیروی مخالف ، مثلاً شرایط خاص اجتماعی یا جغرافیایی یا ... باشد. شخص یا نیروی مخالف نمی­گذارد شخصیت محوری به هدفی که می­خواهد به آن برسد، دست پیدا کند. نهایتاً آنکه شخصیت اصلی یا محوری ، به عنوان یک شخصیت موثر و دراماتیک، باید هدف، عمق، قدرت و جسارت دست زدن به اقدام برای رسیدن به هدفی مهم و «والا» و انگیزه­ای قوی داشته باشد. انگیزه عاملی است که شخصیت را به حرکت در می­آورد و او را به جدال با نیروی مخالف برای رسیدن به هدف وادار می­سازد . شخصیت قوی و دراماتیک ، انگیزه­ای قوی برای جدال و کشمکش لازم دارد.

کشمکش:

مخالفت یا «تضاد» شخصیت اصلی و شخصیت یا نیروی مخالف با همدیگر، «کشمکش» یا جدالی را فراهم
می­کند (باعث می­شود) که دیگر عنصر مهم درام و فیلمنامه است و طبعاً در نوشتن طرح فیلمنامه نیز وجود این عنصر حیاتی است. در طرح فیلمنامه حتماً باید جدالی فراهم شود که طی آن شخصیت محوری ، در رسیدن به هدف خود شکست بخورد، یا پیروز شود ، یا به دیدگاهی تازه­تر دست پیدا کند و ... در هر حال جدال یا کشمکش بین شخصیت محوری و شخصیت یا نیروی مخالف ، موتور محرکه­ی کل داستان، و بنابراین عنصری مهم در سرتاسر طرح است. طرح ، کشمکش یا جدال شخصیت محوری را از زمان معرفی او و هدفش و عملی که برای رسیدن به آن هدف انجام می­دهد تا حل مشکل یعنی رسیدن به هدف، یا نرسیدن به هدف یا رسیدن به هدفی بهتر و برتر و دیگر در همان مسیر، دنبال می­کند.

جدال یا درگیری شخصیت اصلی ، می­تواند در سه نوع کلی اتفاق بیافتد :

1- شخصیت اصلی با فرد یا گروه دیگری وارد جدال و کنش و و اکنش (کشمکش) شود (انسان بر ضد انسان)

2- شخصیت اصلی با نیرویی بیرونی یعنی طبیعت ، جامعه و ... جدال کند (انسان بر ضد طبیعت و واقعیت موجود)

3- ممکن است شخصیت اصلی با برخی از تمایلات یا خصلت­های درونی خود درگیر باشد (انسان بر ضد خود)

البته شخصیت اصلی در آن واحد، می­تواند با هر سه نیروی مخالف در جدال باشد . طرح­های قوی معمولاً هر سه نوع کشمکش (جدال) را در خود دارند.

اصل علت و معلولی :

شاید شنیده باشید که گاهی در صحبت از ضعف­های یک طرح یا فیلمنامه به ضعیف بودن منطق علت و معلولی در آن طرح یا آن فیلمنامه اشاره می­شود. منظور از این امر، ضعیف بودن «رابطه­ی علت و معلولی» بین ماجراهای فیلمنامه یا طرح است. رابطه­ی علت و معلولی چیست و چرا اگر در طرح فیلمنامه نباشد، آن طرح یا فیلمنامه اساس و منطق دراماتیک ندارد؟

اساساً طرح فیلمنامه نشان دهنده­ی رابطه­ی علت و معلولی بین رویدادهایی است که به طور زنجیره­وار در
داستان (خود فیلمنامه ) اتفاق می­افتند. هر رویداد یا اتفاق معلول اتفاق قبلی و علت اتفاق بعدی است و این زنجیره­ی محکم علت و معلولی باعث استحکام دراماتیک طرح و فیلمنامه می­شود. برعکس، وقتی این رابطه در طرح فیلمنامه­ی ما وجود نداشته باشد، «تصادف» و وقوع اتفاقات و رویدادها یا ورود اشخاص به طور ناگهانی به داستان فیلمنامه ادامه داستان را رقم می­زنند. وقتی در هنگام ساختن و پرداختن قصه­ی فیلمنامه یعنی نوشتن طرح، به تصادف پناه می­بریم، منطق دراماتیک طرح ما ضعیف است و یک حادثه (رویداد) از دل حادثه­ی قبل از خود بیرون نمی­آید و همچنین یک حادثه یا ماجرا، ایجاد کننده­ی حادثه بعدی نمی­شود. این ضعف رابطه­ی علت و معلولی باعث ضعیف و بی­اساس شدن طرح و نقشه­ی دراماتیک ما برای نوشتن فیلمنامه می­شود؛ فیلمنامه ­ای که خود نیز به نوبه­ی خود اثری غیر دراماتیک ، بی­منطق و ناموفق خواهد شد.

توجه به اصل علت و معلولی خصوصاً در مرحله­ی نوشتن طرح فیلمنامه از آن جهت اهمیت اساسی دارد که در طرح فیلمنامه فقط آن دسته از اعمال شخصیت و یا ماجراها و حوادثی نوشته می­شوند که با هم رابطه­ی علت و معلولی دارند و این اعمال و این ماجراها به هم مربوط هستند، یعنی زنجیره وار به هم متصل­اند و طرح کلی فیلمنامه، و بعداً ارتباط منطقی بین اجزا و عناصر فیلمنامه­ی اصلی ما را می­سازند. بنابراین ، طرح فیلمنامه شامل سیر حوادث اصلی و مهم فیلمنامه با تکیه بر روابط علت و معلولی است.

اگر چه ممکن است شخصیت­ها و ماجراها و موقعیت­های متعددی در ذهن و تخیل نویسنده­ی طرح (برای فیلمنامه اصلی که خواهد نوشت) وجود داشته باشد، و به عبارت دیگر ممکن است علت­های فراوانی وجود داشته باشند که معلول­های خود را به دنبال بیاورند، اما در مرحله­ی نگارش طرح فیلمنامه ، رابطه­ی علت و معلولی بین انگیزه و عمل شخصیت­های محوری و مخالف و ماجراهایی که در پی آن می­آید، مشخص و معدودند. یعنی طرح شامل دو یا سه رابطه­ی علت و معلولی اصلی است. پس در طرح فیلمنامه، جایی برای نوشتن از موضوعات و انگیزه­ها و عمل­های شخصیت یا شخصیت­هایی که زنجیره­ی اصلی حوادث ، یعنی طرح اصلی را کامل نمی­کنند، نیست. حال می­توان گفت: طرح فیلمنامه ، منتخبی از حوادث زندگی شخصیت­هاست که در نظمی منطقی و با معنا (علت و معلولی) کنار هم قرار گرفته­اند.

ساختار بندی طرح :

ساختار بندی ، شیوه و مرحله­ای است که ماجراها (حوادث) اصلی داستان فیلمنامه را سازماندهی می­کند و داستان را در مسیر زمان (مدت) فیلمنامه شکل می­دهد. در اینجا باید از عبارتی بسیار معروف در فرهنگ «ساختار دراماتیک» و درام نویسی (و فیلمنامه نویسی) یاد کنیم، یعنی «ساختار سه پرده­ای».

ساختار سه پرده­ای الگوی کلاسیک درام نویسی بوده و هست و کماکان در مورد فیلمنامه­های سینمایی و تلویزیونی به قوت خود باقی است.

ساختار بندی طرح (و فیلمنامه­ی نهایی) بر اساس سه پرده، پس از مشخص شدن عناصر اصلی و اولیه­ی طرح یعنی شخصیت اصلی، انگیزه و هدف او و همچنین، شخصیت یا نیروی مخالف، ضروری می­شود. چرا که ساختار (سه پرده­ای) نمودار اعمال شخصیت و جدال او با نیرو یا نیروهای مخالف در طول زمان فیلمنامه تا رسیدن یا نرسیدن به هدف است. بنابراین در ساختار سه پرده­ای باید طرح ما به این سوالات پاسخ دهد:

1- پرده اول : شخصیت محوری کیست و خواسته­اش چیست؟

2- پرده دوم : شخصیت محوری چه می­کئد تا به هدفش برسد و چه چیزی یا چه کسی یا چه نیرویی با او مخالفت می­کند؟ سه یا چهار مانع اصلی که شخصیت محوری طی راه بر آنها فایق می­آید کدامند؟

3- پرده سوم: سرانجام چه وقایعی شخصیت را به هدف می­رساند یا نمی­رساند؟

در یک فیلمنامه­ی تلویزیونی (90 الی 100 دقیقه­ای) زمان پرده اول حدوداً 20 الی 25 دقیقه ، پرده دوم حدوداً 45 الی 50 دقیقه و پرده سوم حدوداً 25 الی 30 دقیقه خواهد بود.

بر اساس همین اصل «ساختار سه پرده­ای» در نوشتن درام و فیلمنامه ، کلیت فیلمنامه نیز لازم است با این ساختار پنهانی و نامرئی اما مهم و موثر، منطبق باشد. این انطباق باعث می­شود تا در طراحی داستان فیلمنامه خود نقاط و بخش­های اصلی طرح را ـ مرحله به مرحله ـ مشخص کنیم: یعنی نقطه­ی شروع ، نقاط عطف (اول و دوم) ، نقطه­ی اوج، و «فرود» یا گره گشایی .

نقطه­ی شروع لحظه­ی آغازین برخورد و درگیری شخصیت اصلی و شخصیت یا نیروی مخالف است. به این نقطه مرحله­ی «گره افکنی» هم گفته می­شود . قبل از نقطه­ی شروع یا مشخص شدن گِرِه­ی طرح (ساختار)
فیلمنامه، تعادلی در زندگی شخصیت یا شخصیت­های اصلی به چشم می­خورد. همه چیز به آرامی پیش می­رود ، بعد این تعادل به هم می­خورد. به دنبال نقطه­ی شروع ، به اوج گیری عمل می­رسیم . کشمکش (جدال) همچنان ادامه می­یابد تا جایی که ماجراها بدون پیروزی یا شکست شخصیت اصلی یا اتفاقی مهم و تاثیر گذار در زندگی او
نمی­تواند پیش برود. یعنی درست در لحظه­ای که مشخص می­شود شخصیت اصلی (قهرمان) برنده است یا
بازنده یا باید تغییر مهمی در شیوه­های مبارزه خود بدهد، این همان نقطه­ی تحول یا نقطه­ی عطف است. طرح فیلمنامه می­تواند چند نقطه­ی عطف داشته باشد، اما شکل معمول و اصولی طرح دارای دو نقطه­ی عطف است . در نقطه­ی عطف دوم ، تحولی تعیین کننده­تر و تاثیر گذارتر از نقطه­ی عطف اول اتفاق می­افتد، به نحوی که هیچ راه بازگشتی برای شخصیت اصلی ، یا هیچ راه دیگری برای ادامه­ی ماجراها وجود ندارد. پس نقطه­ی عطف یا نقطه تحول دوم، همزمان نقطه­ی اوج اصلی یعنی نقطه­ای است که شخصیت اصلی در آن دقیقاً به پیروزی یا شکست دست می­یابد، یا به نگرشی جدید در باب موضوعی که به خاطر آن در جدال با دیگران یا با خودش بود می­رسد، بقیه طرح (و بعداً اصل فیلمنامه به تفصیل ) شامل «فرود» یا «گره گشایی» خواهد بود.

بنابر آنچه گفتیم و با توجه به مثال ابتدای مباحث خود ، یعنی «طرح فیلمنامه بمثابه نقشه­ی ساختمان فیلمنامه » منحنی ساختاری طرح فیلمنامه در ساده­ترین شکل خود ، مطابق شکل زیر است:

نقطه اوج

فرود

نقطه عطف (تحول)


اوج گیری

نقطه شروع پایان

تعادل اولیه


البته این نمودار ، به ساده­ترین شکل ممکن ارائه شده است ، اما هدف ما در اینجا ، رسم منحنی کلی پیشرفت زنجیره حوادث درام (فیلمنامه) مبتنی بر رابطه­ی علت و معلولی بین حوادث است.

ارزیابی نهایی طرح :

هدف شما از نوشتن طرح تمرکز بر اعمال شخصیتی بوده است که «نیاز» یا «انگیزه» و نهایتاً هدفی داشته و همچنین با موانعی بر سر راه خود برای رسیدن به هدف مواجه شده است.این موانع، باعث کشمکش و ایجاد ماجراهایی شده که به نقاط عطف و سپس نقطه اوج و نهایتاً فرود انجامیده است. شما نوشتن طرح را یا براساس موضوع و یا با الهام از یک شخصیت شروع کرده­اید تا تحقق یک «مضمون» را در طول اثر (فیلمنامه) بر بستر یک «موضوع» و از طریق «اعمال شخصیت» پیگیری کنید تا مخاطب نیز قصه­ی زندگی و جدال­های شخصیت را دنبال کند و با پیروزی یا شکست او تحت تاثیر مضمون قرار گیرد. پس نهایتاً طرح نهایی باید مشخص کند که شما قصه­ی چه کسی (شخصیتی) و قصه­ی چه چیزی (مضمون و موضوعی ) را نوشته­اید.

البته برای فراهم آمدن یک اثر درماتیک و نوشتن طرح به عنوان زیربنای اولیه­ی آن اثر ، جدا از آشنایی با عناصری که برشمردیم، عناصر شرایط دیگری هم دخیل هستند که مستقیماً از وجود «شخص» طراح و نویسنده ناشی می­شوند. ذوق ، خلاقیت ، قدرت تخیل، آگاهی از مبانی علومی چون روانشناسی و جامعه شناسی و در جریان اخبار و رویدادهای مهم روز بودن ، و خصوصاً در موقع نوشتن طرح و فیلمنامه­ای بر تولید در مرکز سیمای استان ، آشنایی با اقتضائات بومی و منطقه­ای به معنای اصیل و واقعی کلمه باعث می­شوند تا شما در قالب طرحی که نوشته­اید، نطفه­ی خلق فیلمنامه و سپس فیلمی را فراهم آورید که وقتی در قالب نهایی خود متولد شد، ناقص الخلقه ، بی­دست و پا و بی­سر و زبان نباشد، مورد توجه و علاقه مخاطب قرار گیرد و نهایتاً بر او تاثیر بگذارد.

اکنون با طرح سوالاتی به ارزیابی نهایی طرح خود می­پردازید. در مسیر این ارزیابی ، سوالاتی که برای خود طرح می­کنید ، ناظر بر کلیت طرح و شامل سوالاتی از کیفیت مضمونی و ساختاری (شکلی) طرح است:

1- آیا شخصیت اصلی انگیزه و هدفی قوی و مهم دارد؟

2- آیا مضمون طرح حاوی نگاه و بینشی جدید درباره­ی انسان و مردم و جامعه در برخورد با یک موضوع است؟ اساساً مضمون اصلی ، روشن و قابل فهم است؟

3- آیا شخصیت اصلی را می­توان دوست داشت و با او همدلی همراهی کرد؟

4- آیا شخصیت مخالف (ضد قهرمان) به اندازه­ی شخصیت اصلی قوی و با انگیزه است؟

5- آیا طرح دچار تعدد موضوع و تعدد شخصیت اصلی نیست؟ به عبارت دیگر، طرح مشخصاً قصه­ی چه کسی و چه چیزی را می­گوید؟

6- آیا ماجرا توسط شخصیت اصلی به موقع شکل می­گیرد؟ آیا نقطه­ی شروع زودتر یا دیرتر از زمان لازم در فیلمنامه آغاز نمی­شود؟ به عبارت دیگر آیا داستان به موقع آغاز می­شود؟

7- آیا بین حوادث ارتباط علت و معلولی وجود دارد یا آنکه رویدادها به طور تصادفی و بدون منطق و بدون دلیل مشخص به وقوع می­پیوندند؟

8- آیا لحظه­ی اوج به موقع فرا می­رسد و دیر یا زود اتفاق نمی­افتد؟

9- آیا عمل و اقدامی که شخصیت اصلی انجام می­دهد تا نقطه­ی عطف اصلی داستان خلق شود، عمل مهم و تعیین کننده­ای است؟

10- آیا مجموع عملکردهای شخصیت و اتفاقات (ماجراها) تا رسیدن به نقطه­ی پایانی و نتیجه گیری ، طرح حاوی «امری شگرف» هست تا دریچه­ی تازه­ای به معنای زندگی، هم به روی شخصیت یاشخصیت­ها و هم به روی مخاطبان گشوده شود؟

11- آیا طرح کشمکش خوبی دارد؟ و آیا پایانی قاطع و مشخص دارد؟

پس از این مرحله، خواندن طرح برای دوستان و همکاران دیگر که به «زبان مشترک» یا «زبان درام» با ما درخصوص کارمان نظر می­دهند و کاستی­های آن را با توجه به عناصر درام و ساختار سه پرده­ای گوشزد می­کنند، اشکالات احتمالی طرح ما را بر طرف خواهد کرد. اکنون اگر صاحبنظر یا دوست و همکاری، از تعدد موضوع یا قالبی بودن شخصیت یا برعکس، از بُعد و عمق شخصیت سخن گفت و به همین زبان در باب دیگر عناصر و اجزای طرح نظر داد، منظور و مقصود او را متوجه می­شویم و مشاوره و نظر خواهی­مان ، مبنا و اصول و زبان مشخص و مشترکی دارد. اکنون طرح ما نه فقط متنی به نام «طرح فیلمنامه» بلکه یک نقشه­ی راهنما و مانند قطب نمایی پیش روی ما خواهد بود

وحید رضا صادق منش بازدید : 11 سه شنبه 03 دی 1392 نظرات (0)
انواع عکاسی

 

اغلب مردم عکاسى را وسيلهٔ ثبت لحظه‌ها مى‌دانند؛ اما برخى عکاسان آن‌‌را به مثابهٔ يک ابزار هنرى بى‌نظير يافتند که مى‌تواند در خدمت بيان هنرى قرار گيرد. از اين‌رو عکاسى چيزى وراى ثبت موضوع مى‌تواند باشد. در آغاز اغلب عکاسان از هنرهاى نقاشى و مجسمه‌سازى دوران خود تقليد مى‌کردند. بعدها عکاسى گرايش‌ها و شاخه‌هاى متعددى پيدا کرد و هنرمندان هر شاخه به‌طور تخصصى به کار پرداختند؛ مثل عکاسان مستند، عکاسان هنري، تبليغاتي، زيرآب و ... .
    تبليغاتى
شاخه‌اى است از عکاسى که در آن عکس‌هايى براى تبليغ، رونق دادن به فروش، ارائه خدمات و آگاه کردن مردم گرفته مى‌شود. قبل از اختراع چاپ ماشيني، عکس به‌وسيله هنرمند طراحى مى‌شد تا آماده چاب در روزنامه‌ها و مطبوعات شود. پس از اختراع فيلم رنگي، مدت‌ها طول کشيد تا چاپ مکانيکى عکس‌هاى رنگى در سطح گسترده امکان‌پذير شود.
 
با پيشرفت در زمينهٔ تکنولوژى چاپ عکس، تقاضا براى عکس‌هاى تبليغاتى افزايش يافت و چاپ در سطح انبوه، موجب کاهش هزينه شد. امروزه شاهد تنوع و کثرت پوسترها، بروشورهاى تبليغاتي، بيل بوردها و عکس‌هاى تبليغاتى در روزنامه‌ها و مجلات هستيم. اين تبليغات در عرصهٔ تلويزيونى نيز در همين مجموعه قرار دارد.
 
 
    هنرى
عکاسى هنرى هنر نشانه‌سازى يا هنر طراحى نور است که تاريخ پربارى دارد. خصوصاً در انگلستان که عکاسى در واقع ادامهٔ فعاليت پيشگامانى نظير 'بليام هنرى فوکس تالبوت' ، اچ. پى رابينسون، اسکار گوستاوريجلند، جوليا مارگارت کامرون و ... بوده است و از دوربين‌ براى خلق اثرى هنرى بهره گرفته شده است.
 
از مهم‌ترين اصول درک يک اثر هنرى داشتن تجربهٔ شخصى و دريافت محتوا از طريق شکل ظاهرى قوى و جذاب و توجه به اثر است. قدرت انتقال مفاهيم بدون کلام، در عکس يک رويداد هنرى منحصر به‌فرد را بيان مى‌کند.
 
در نيمهٔ دوم قرن بيستم، روش‌هاى زيبايى‌شناسى به شکل‌هاى گوناگون ادامه يافت که شامل نمايش دقيق و عيني، عکاسى مستقيم، عکاسى مطبوعات براساس علائق شخصي، پيکتوراليسم نو و ... مى‌باشد.
 
 
    فتوژورناليسم (روزنامه‌اى)
عبارت فتوژورناليسم اولين بار در سال ۱۹۲۴ م توسط فرانک لوترمرت، رئيس دانشگاه ميسورى به‌کار گرفته شد. فتوژورناليسم يعنى اتحاد کلامى لغت و تصوير براى ايجاد يک ارتباط قوى و مؤثر. گرچه روزنامه‌نگاران با استفاده از دوربين عکاسي، تصوير را براى بيان بيشتر گزارش، ارائه مى‌دهند. اما امروزه عکس‌هايى در اين موضوع تهيه مى‌شود که نياز به همراهى بيش از اندازهٔ متن و يا زيرنويس ندارد. بلکه لازم است پنج اصل معروف 'چه کسي، چه وقت، کجا، چرا و چگونه' در آنها مراعات شود.
 
 
    زير آب
عکاسى زيرآب کليه‌ٔ تلاش‌هايى است که در جهت عکسبردارى (حتى فيلم‌برداري) در زير آب صورت مى‌گيرد. از عکسبردارى در استخر معمولى با کمک دوربين ضد آب گرفته تا عکس‌هاى حقيقى و علمى که با دستگاه کنترل از راه دور از اعماق درياها گرفته مى‌شود.
 
در دههٔ ۱۹۰۰ جک ويليامسون، روزنامه‌نگار، عکاس و نويسندهٔ امريکايي، وسيله‌اى اختراع کرد که سينماتوگرافى از زير آب را عملى ساخت. اين وسيله در ساختن اولين فيلم سينمايى تجارى به نام بيست هزار فرسنگ زير دريا استفاده شد.
 
قبل از اختراع اين دستگاه از دوربين‌هاى ساده درون جعبه‌هاى ضد آب و يا در مراحل بعدى از دوربين‌هاى ضد آب استفاده مى‌شد.
 
در سال ۱۹۲۷ مجله جغرافياى ملي، اولين عکس‌هاى رنگى زير آب را منتشر کرد. اين عکس‌ها توسط دکتر ويليام لانگلى و چارلز مارتين تهيه شدند.
 
پيشرفت دستگاه تنفس غواصى در سال ۱۹۴۳ عکاسان را از حمل وسائل سنگين و دست‌وپاگير رهايى داد و انگيزهٔ عکاسان براى ساخت و طراحى وسايل بهتر عکاسى زيرآب بيشتر شد.
 
 
    هوايى
پيش از بکارگيرى گيرنده‌هاى تصوير ديجيتال، جمع‌آورى تصاوير هوايى از هواپيماها و سکوهاى فضايي، از مواد و محصولات عکاسى با کيفيت بالا و قدرت تفکيک بسيار عالى استفاده مى‌شد.
 
 
 
پيشرفت‌هاى اخير در تصويرسازى هوايى برپايه انتقال سريع تصاوير استوار شده‌اند. گيرنده‌هاى دقيقى تصاوير ديجيتال را در لحظهٔ گرفته شدن، به زمين مخابره مى‌کنند و نحوهٔ عملکرد، کاربردها، استفاده‌هاى تصويرسازى هوايى را دچار تغييرات فراوانى کرده است. البته هنوز در مواقع ضرورى از دوربين‌ها و فيلم‌هاى قابل ظهور و چاپ استفاده مى‌شود.
 
از موارد استفاده و کاربردهاى تجارى تصويرسازى هوايى مى‌توان، برنامه‌ريزى شهرى و ناحيه‌اي، جنگل‌داري، مطالعات محيط‌ زيست و طبيعت، بررسى جمعيت، توليد محصولات کشاورزي، زمين‌شناسي، کشف منابع طبيعى و ... را نام برد.
وحید رضا صادق منش بازدید : 12 سه شنبه 03 دی 1392 نظرات (0)
تاریخچهٔ عکاسی در ایران (۲)

 

اولين عکاس ايرانى را ناصرالدين‌شاه مى‌دانند؛ البته با توجه به قديمى‌ترين عکس‌هاى موجود در آلبوم ايشان به احتمال زياد مى‌توان نتيجه گرفت که در آن زمان درباريان خود عکاسان چيره‌دستى بوده‌اند؛ براى نمونه آقارضا از پيشخدمتان مخصوص شاه که عکاسى را در دارالفنون فرا گرفته بود، به مقام نخستين عکاس‌باشى منصوب شده بود.
 
تمايل واقعى شاه به ترويج عکاسى در ايران کاملاً بديهى است. در آن دوران تعدادى از محصلان مستعد دارالفنون براى کسب مهارت‌هاى فنى و اطلاعات هنرى به اروپا اعزام شدند، دوربين‌هاى عکاسى تنها در دسترس درباريان خاص که آشنا به فن عکاسى بودند و بيشتر آنها لقب عکاس‌باشى داشتند قرار مى‌گرفت.
 
آن‌چه از يادداشت‌هاى شخصى ناصرالدين‌شاه بدست‌ آمده نشانگر آن است که وى با روش‌هاى علمى و فنى عکاسى و طرز کار دوربين‌هاى مختلف آشنا بوده است و اغلب از دوربين‌هاى بزرگ با سه پايه استفاده مى‌کرده است. قديمى‌ترين عکس‌هاى ناصرالدين‌شاه عبارتست از پرتره‌اى که از خودش گرفته و پرتره‌اى تمام رخ از مادرش.
 
 
 
از عکاسان دربار به‌جز آقا رضا مى‌توان از عبدالله ميرزا قاجار نام برد. وى از دانش‌آموختگان دارالفنون بود و عکاسى را در فرانسه فرا گرفت. وى در آموزش عکاسى حرفه‌اى در ايران نقش مؤثرى برعهده داشت.
 
از اوايل سلطنت مظفرالدين‌شاه در ۱۳۱۴ قمرى عبداله ميرزا در بالاخانه‌هاى دارالفنون عکاسخانه داير کرد و فن عکاسى را متداول کرد. بسيارى از عکاس‌هاى بعدى از شاگردان وى بوده‌اند. اين عکاسخانه تا اوايل مشروطيت داير بود و عکاس ديگرى کارهاى عکاسى دربارى را انجام مى‌داد، بنام ميرزا ابراهيم‌خان عکاس‌باشى که از خدمتگزاران دربار مظفرالدين‌شاه بوده است. معروف است که مظفرالدين‌شاه سخت شيفتهٔ عکاسى بود و خود عکاس آماتور بوده است.
 
در همان دورانى که ايرانيان سرگرم آموختن عکاسى بودند، خارجيان مقيم ايران و سياحان، مشغول عکاسى از فضاى شگفت‌انگيز پيرامونشان بودند.
 
برجسته‌ترين و پرکارترين عکاس حرفه‌اى ايران در پايان قرن نوزدهم، 'آنتوان سوريوگين' بود که سراسر ايران را زير پا نهاد و از مردم، مناظر، معمارى و اشياء عکس‌هاى زيادى گرفت. عکس‌هاى وى در سفرنامه‌ها و داستان‌ها فراوان مورد استفاده قرار مى‌گرفت بى‌آنکه نامى از وى برده شود. سوريوگين محيط خود را با ديد همه جانبه‌اى تصوير مى‌کرد. کارگاه وى درخيابان دولت در تهران قرار داشت و عکس‌هايش در نمايشگاه بروکسل در ۱۸۹۷ به کسب مدال طلا نايل شد. سوريوگين به کيفيت نور و تغييرات آن توجه خاص داشت و پيداست که اغلب عکس‌هايش را در اواسط روز مى‌گرفته است. وى اغلب فرد يا گروهى را در زمينهٔ عکس‌هايش قرار مى‌داد تا ضمن نشان دادن تاريخى بودن موضوع، مقياس را نيز ببينند، القاء نمايد.
 
يکى از تکنيسين‌هاى عکاسخانه عبداله ميرزا بنام ايوانوف که براى خود اسم ايرانى 'روسى‌خان' را انتخاب کرده بود، پس از سفر به روسيه، با يکى از شرکت‌هاى لوازم عکاسى براى تهيه شيشه، کاغذ و مقواى عکاسى قراردادى منعقد نمود و در خيابان علاءالدوله عکاسخانه‌آى داير نمود. عکس‌هاى او همه مارک روسى‌خان دارند. در انقلاب مشروطه و چند سال بعد، اين عکاس‌خانه مرکز آزاديخواهان و اغلب عکس‌هاى آن مربوط به بزرگان مشروطه و مهاجرت و غيره بوده است. اين عکاسخانه تا سال ۱۲۹۹ هجرى شمسى داير بوده است. روسى‌خان با محمدعليشاه به اروپا رفت و کارهاى عکاسخانه توسط مهدى مصورالملک ادامه يافت و سپس تعطيل شد.
 
از شاگردان عبداله ميرزا دو نفر ديگر بنام 'ماشااله خان' و 'خادم' در اوايل سال ۱۳۰۰ شمسي، عکاسخانه‌هاى ديگرى برپا کردند که هر دو در خيابان ناصريه بود، که عکس‌هاى ارزان‌ترى مى‌انداختند.
 
با آغاز مشروطيت مردم تمايل داشتند چهرهٔ رهبران خود را مشاهده نمايند و رواج اين‌گونه عکس‌ها مصداق اين تمايل است. به‌تدريج ثبت چهره‌هاى معروف گسترش يافت. و با ايجاد تحولات مختلف، عکس از انحصار دربار خارج شد و موضوعات اجتماعى و واقعى موضوع عکاسى قرار گرفت.
 
مبناى کار نخستين عکاسان اروپايى توجه به فرم و اصول زيباشناختى بود اما عکاسان ايراني، اروپائيان را سرمشق خود قرار مى‌دادند. آنچه از روى آثار و نوشته‌هاى دوران قاجار به‌دست آمده نشان مى‌دهد که ايران در اواخر قرن نوزدهم در حال دگرگونى بوده است و جامعهٔ سنتى ايران در تلاش براى انطباق خود با علوم و فنون و انديشه‌هاى غرب به سر مى‌برده است.
 
با آغاز مشروطيت زمينه براى عکاسى مطبوعاتى فراهم شد. از ۱۳۲۷ تا ۱۳۳۲ هـ . ش مطبوعات فعاليت وسيع‌ترى يافتند و کاربرد عکس بيشتر شد و تحولات اساسى در عکس‌ها ظاهر شد. عکس‌هاى اين دوران بسيار برجسته و متفاوت است. با کودتاى ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ هـ . ش مطبوعات مجدداً دچار رکود و رخوت شد و عکاسى در حاشيه قرار گرفت. عکس‌هاى دههٔ ۳۰ و ۴۰ بيشتر جنبهٔ تبليغاتى و رسمى داشتند. در اواخر دههٔ ۴۰ به‌دليل ظهور و گسترش گرايشات هنرى و پيچيده شدن مبارزات سياسي، به‌تدريج فضاى جديدى بوجود آمد که عکاسى را نيز متأثر ساخت.
 
بعد از اين دوران با پيشرفت تجهيزات عکاسى و گسترش فعاليت مطبوعات، عکس به عنصرى مهم و تأثيرگذار بدل گشت.
وحید رضا صادق منش بازدید : 13 سه شنبه 03 دی 1392 نظرات (0)
تاریخچه عکاسی در ایران

 

آغاز عکاسى در ايران به دوران قاجار و سلطنت ناصرالدين‌شاه باز مى‌گردد. از عکس‌هاى موجود از اين دوران مى‌توان به راه و رسم زندگى سنتى آن زمان پى برد و تصاويرى که از ابنيه و عمارات آن دوران به‌جا مانده براى مطالعات تاريخى قرن نوزدهم ايران ارزشى مستند دارد و در ضمن اطلاعاتى از نظام حکومتى دولت قاچار و سلسله مراتب آن براى ما به تصوير مى‌کشد.
 
در دوران قاجار پادشاهان يکى بعد از ديگرى تلاش کرده‌اند که از طريق توسعهٔ مبادلات فرهنگى و اقتصادى با غرب، کشور را از حالت انزوا بيرون آوردند.
 
عکاسان ايران در آن روزگار از سه گروع عمده تشکيل مى‌شدند: يک گروه عکاسانى بودند که کار تحقيق دربارهٔ تفاوت‌هاى فرهنگى و طبيعى اقوام مختلف را برعهده داشتند و به مؤسسات کاو‌ش‌هاى علمى و جغرافيايى اروپا تعلق داشتند. گروه دوم عکاسان بومى بودند که کشفيات جديد فنى را براى سرگرمى و بدون هدف مشخصى تجربه مى‌کردند و سومين گروه عکاسان حرفه‌اى بودند که از راه فروش عکس کسب درآمد مى‌کردند.
 
اولين دست‌اندرکاران عکاسى در ايران، اروپائيانى از فرانسه، اتريش و ايتاليا بودند که در مدرسهٔ دارالفنون تهران تدريس مى‌کردند. مدرسهٔ فنى و حرفه‌اى دارالفنون براى تربيت افسران، مهندسان غيرنظامى و نظامي، پزشکان و مترجمان توسط اميرکبير تأسيس شد. ده سال بعد در سال ۱۸۶۰ م عکاسى نيز در برنامه‌هاى دارالفنون افزوده شد.
 
احتمالاً اولين شخص خارجى که در ايران عکس را چاپ کرد، 'ژول ريشار' فرانسوى بود که در حدود سال‌هاى ۱۸۴۶-۱۸۴۴ م به ايران آمد و دارالفنون به تدريس زبان فرانسه پرداخت. اولين مجموعه عکس از آثار تاريخى ايران توسط لوئيجى پِشِه (Luigi Pesce) سرهنگى از اهالى ناپل در مهاجرت به ايران تهيه شد. نسخهٔ دومى از اين مجموعه در همان سال تهيه و براى ويليام اول، پادشاه پروس فرستاده شد. مجموعهٔ اول احتمالاً در يک مجموعهٔ شخصى در رم بعدها يافت شده است. آلبوم ديگرى نيز که به موزهٔ متروپوليتن نيويورک اهدا شده و شامل ۷۵ قطعه عکس است، احتمالاً همان آلبومى است که براى پادشاه پروس ارسال شده بود. اين آلبوم در اصل متعلق به اردشير ميرزا، نوهٔ فتحعلى‌شاه بود. اهدا‌کنندهٔ اين آلبوم معتقد است که پِشِه يکى از چند عکاسى است که آثارشان در آن مجموعه گرد آمده است.آلبوم متروپوليتن شامل موضوعات متعددى است.
 
سه پرتره از ناصرالدين‌شاه در جوانى و يک عکس گروهى در اين مجموعه وجود دارد. بيشتر تصاوير اين آلبوم نشاندهندهٔ معمارى آن روزگار است.
 
 
 
از جمله کاخ‌هاى تشريفاتي، مساجد و تکايا، دروازه‌هاى شهري، عمارات دولتى و مسکوني، بقعه‌ها، مقابر و پل‌ها و اماکن تاريخى را مى‌توان نام برد و نيز تصاويرى از نمايش‌هاى دربارى و مناسبت‌هاى مهم دولتى که نشانگر جلال و شکوه دربار قاجار است. اين آلبوم همچنين شامل دو تصوير از دو تابلوى نقاشى است: يکى پرتره‌اى از فتحعلى‌شاه و ديگرى يک سان نظامى است.
 
در اواسط سلطنت ناصرالدين‌شاه (۱۲۹۰-۱۳۰۰ هجرى قمري)، پس از سفر دوم شاه به فرنگ، بعضى همراهان شاه مختصر اطلاعاتى راجع به عکاسى بدست آوردند.
 
در بدو پيدايش عکاسي، محدوديت‌هاى فنى عکسبردارى موجب مى‌شد تا عکسبردارى از ابنيه و عمارات رونق پيدا کند. در ميان عکس‌هاى موجود در آلبوم ايتاليايى با امضاى پِشِه دو منظره از دروازه‌هاى شهر، کاخ گلستان و نيز آثارى از ويرانه‌هاى تخت‌جمشيد و نقش رستم و طاق بستان با حال و هوايى شاعرانه وجود دارد. قديمى‌ترين عکس‌هاى اين آلبوم بين سال‌هاى ۱۸۵۲تا ۱۸۵۵ گرفته شده‌اند.
 
مجموعه عکس ديگرى که گوياى وضعيت زندگى در دوران قاجار است، متعلق به لوئيجى مونتابونه، عکاس مشهور تورنيو است. اين مجموعه شصت و دو قطعه عکس است که در سه آلبوم و در بخش‌هاى متفاوت گردآورى شده است. مونتابونه همراه يک هيئت سياسى به ايران آمده بود. ناصرالدين‌شاه بارها به وى لقب عکس‌باشى داد. عکس‌هاى او از مکان‌هاى تاريخى ايران در نمايشگاه جهانى هاريس (۱۸۶۷ م) به نمايش درآمد و نشان افتخار دريافت کرد.
 
 
 
عکس‌هاى وى سند تاريخى بى‌نظيرى است که گوياى وضعيت زندگى مردم و درباريان است. گرچه در اين عکس‌ها زنان وجود ندارند، اما مردان طبقات مختلف اجتماع حضور مشخص دارند و سلسله مراتب اجتماعى آنها با چگونگى قرار گرفتن در تصوير کاملاً نشان داده شده است.
وحید رضا صادق منش بازدید : 11 سه شنبه 03 دی 1392 نظرات (0)
پیدایش عکاسی

 

عکاسى اختراع يک فرد نيست بلکه ماحصل مجموع اکتشافات و تحقيقات افراد بسيارى در حوزه‌هاى مختلف شيمى و صنايع است. اثرات شيميايى نور از گذشته‌هاى نسبتاً دور بر روى اجسام مختلف اعم از معدنى يا آلى شناخته شده بود و حتى در قرون اوليه، يک معمار رومى به ديگران همواره توصيه مى‌کرده که تابلوهاى خود را هميشه رو به سمت شمال بگذراند تا اشعهٔ خورشيد بر آنها نتابد. اکنون بر همه شناخت شده است که نور، رنگ پارچه و گل و گياهان مختلف را تغيير مى‌دهد و در نواحى کوهستانى و يا کنار دريا حتى پوست بدن را تيره مى‌سازد.
 
سابقهٔ تاريخى اتاق تاريک يا جعبه‌اى که سوراخى کوچک در يک طرف آن ايجاد مى‌شد، به روزگار قديم باز مى‌گردد. در قرن شانزدهم همه جا از اين ابزار براى نمايش تصاوير استفاده مى‌شد. اختراع نخستين اتاقک تاريک را به لئوناردو داوينچى (۱۵۱۹-۱۴۵۲ م) وجووانى باتيستا دلاپورتا (۱۶۱۵-۱۵۳۸ م) هنرمند و مخترع ايتاليايى نسبت مى‌دهند. ژروم کاردان (۱۵۷۶-۱۵۰۱ م) امکان نصب يک عدسى محدب را در مقابل روزنهٔ اتاق تاريک مطرح کرد.
 
 
در دههٔ سوم قرن هيجدهم دوربين نقش ابزراى کمکى در طراحى صحنه‌هاى معمارى را پيدا کرده بود و در همان سال‌ها، حساس بودن اصلاح نقره در برابر نور کشف شد.
 
در سال ۱۷۲۷ م هانريش شولتس پزشک آلمانى پديده‌اى را کشف کرد که تأثيرى تعيين‌کننده در ثبت تصاوير داشت. شولتس مشاهده کرد که بطرى حاوى نمک نقره که در کنار پنجره قرار گرفته بود، دو رنگ شده است. سمت رو به نور بنفش تيره و سمت پشت به نور به رنگ اصلى نمک نقره يعنى سفيد باقى مانده بود. وقتى شولتس بطرى را تکان داد رنگ بنفش محو شد. وى اين آزمايش را چند بار تکرار کرد و نتيجه يکسان بود. اين تجربه به نقطهٔ شروع پيوند علم شيمى با اتاق تاريک بود. ده سال بعد 'هه‌لو' عضو فرهنگستان علوم پاريس مشاهده کرد که اگر کاغذى را با قلمى که مرکب آن نيترات نقره است بنويسيم، هرچند در ابتدا بى‌رنگ است، اگر در معرض نور قرار گيرد، رنگ نوشته سياه مى‌شود.
 
در پايان قرن هيجدهم ميلادى شيميدان سوئدي، ميشل در تجربيات خود به پديدهٔ سياه شدن کلرور نقره تحت تأثير نور، به اين موضوع اشاره مى‌کند که تمام پرتوهاى رنگي، به يک نسبت و با يک سرعت تأثير نمى‌کنند.
 
در پايان قرن هيجدهم ميلادى شيميدان سوئدي، ميشل در تجربيات خود به پديدهٔ سياه شدن کلرور نقره تحت تأثير نور، به اين موضوع اشاره مى‌کند که تمام پرتوهاى رنگي، به يک نسبت و با يک سرعت تأثير نمى‌کنند.
 
اکنون در دنيا مورد قبول است که ثبت تصوير و ثابت کردن آن براى مدت بسيار طولانى يک اختراع فرانسوى است. اولين تصوير ثابتى که بتوان آنرا عکس ناميد توسط ژوزف نيسفورنيپس مخترع فرانسوى (۱۷۶۵-۱۸۳۳) تهيه شد. وى در سال ۱۸۲۲ در پنجاه و هفت سالگى توانست نخستين تصوير تثبيت شدهٔ دائمى را توليد کند؛ اما نخستين کار برجا مانده از وى به چهار سال پس از اين تاريخ مربوط مى‌شود.
 
شخص ديگرى که کارنيپس را تکامل بخشيد لوئى داگر (۱۸۵۱-۱۷۹۹ م) نقاش و طراح صحنهٔ فرانسوى بود. وى پس از ده سال دستگاهى به‌نام داگرتوتيپ را اخترا ع کرد. اين دستگاه که تصوير مثبت توليد مى‌کرد، در سال ۱۸۳۹ به نمايش درآمد و به اين ترتيب عصر عکاسى آغاز گرديد. پس از داگر، ويليام هنرى فاکس تالبت (۱۸۰۰-۱۸۷۷) انگليسى به فکر افتاد تا تصاوير بر روى صفحهٔ کاغذى ثبت شود. وى اولين کسى بود که توانست يک عکس منفى (نگاتيف) روى کاغذ به‌وجود آورد و با عکسبردارى مجدد از آن بر روى کاغذ، امکان تکثير نسخه‌هاى متعدد، به صورت مثبت (پوزيتيف) را فراهم کرد. روش کار وى به اين ترتيب بود که يک عکس منفى مثلاً نقش سفيد يک برگ درخت را در زمينهٔ سياه، روى يک کاغذ حساس دوم قرار داد. آنگاه اين دو کاغذ را زير فشار يک شيشهٔ جام در معرض نور آفتاب گذاشت، کارى که ما امروزه آن را چاپ کنتاکت مى‌ناميم. نور از قسمت‌هاى سفيد برگ در نگاتيف عبور مى‌کرد و تصوير سياهى روى صفحهٔ حساس دوم تشکيل مى‌داد. در عين حال نور از قسمت‌هاى تاريک نگاتيف عبور نمى‌کرد، بنابراين آن قسمت‌هاى روى کاغذ دوم سفيد مى‌ماند. نتيجه کار تصوير مثبتى بود از شيء اصلى يعنى برگ تيره در زمينهٔ سفيد. اين آزمايش شالودهٔ اصلى عکاسى بر مبناى تصاوير مثبت و منفى را تشکيل داد. وى روش ابداعى خود را کالوتايپ ناميد. بعدها هرشل واژهٔ فتوگرافى را ابداع کرد که تا امروز رايج است.
 
نخستين عکس داگر تقليدى بود از نوعى طبيعت بيجان که نقاشى بنام شاردن مبتکر آن بود. قايق بادبانى اثر فاکس تالبت، به نقاشى‌هاى دريايى نقاشان انگليسى همان دوره شباهت دارد.
 
پس از دگرگون‌سازى شيوهٔ زندگى توسط انقلاب صنعتي، ابزارهاى خاص براى ثبت اين دگرگونى اختراع شدند و عکاسى دستخوش يک رشته اصطلاحات سريع مانند اختراع عدسى‌هاى بهتر، نگاتيوهاى شيشه‌اى و روش‌هاى جديد شيميايى شد.
 
فيلم‌هاى حلقه‌اى توسط جورج ايستمن (۱۹۳۲-۱۸۵۴ م) عکاس آماتور امريکايى ساخته و به بازار عرضه شد. تا اين زمان هنوز دوربين‌هاى سنگين شيشه‌اى رايج بودند و عکاسى براى همگان ميسر نبود. در سال ۱۸۸۸ م ايستمن دوربين سبک و ارزان و سادهٔ کداک را به بازار عرضه کرد که در آن به اندازهٔ ۱۰ عکس، فيلم وجود داشت و بعد دوربين ساده‌اى براى بچه‌ها ساخت. شعار وى چنين بود: 'تکمه را فشار دهيد، باقى کار با ما!' و رؤياى او به اين ترتيب به وقوع پيوست. ابداعات او انقلابى در عرصهٔ همگانى شدن عکاسى بوجود آورد.
 
همزمان با اين تلاش‌ها و تجارب در زمينهٔ عکاسى سياه و سفيد، تلاش‌هايى نيز براى عکاسى رنگى انجام شد ولى با موفقيت همراه نبود. تا ‌آنکه ثابت شد که تمامى رنگ‌ها از ترکيب سه شعاع نورى قرمز، سبز و آبى به دست مى‌آيند و اين مسأله راهگشاى اختراع عکاسى رنگى شد.
 
امروزه با بکارگيرى تجهيزات و دستگاه‌هاى الکترونيکى تصاوير چاپى در کوتاهترين زمان ممکن به تمامى نقاط جهان ارسال و منتشر مى‌شود و عکاسى تبديل به رسانه‌اى گويا و زبانى جهانى شده است. در مجموع عکاسى از آغاز پيدايش آن در ميانهٔ سدهٔ نوزدهم ميلادى تاکنون راهى طولانى را سپرى کرده است.
وحید رضا صادق منش بازدید : 14 سه شنبه 12 آذر 1392 نظرات (0)

دوستان و هم کلاسی های هنرمند و هنر دوست!

راستش الان و توی این روزها اونقدر فرصت ندارم که مفصل از همه راهی که در کنار هم داریم بنویسم همین قدر بگم که سرمایه اجتماعی ما از همین ارتباطات و کنار هم بودن ها شکل می گیره و به تجسم و تجسد موفقیت میرسه پس دل به دل هم بدیم و توی همه برنامه ها مشارکت داشته باشیم.

توی تالار و وبلاگ به اسم واثعی عضو بشید تا شما پذیرش بشید و بتونید توی مطالب و اخبار و هم اندیشی هایی که توی تالار امکانش هست ،مشارکت کنید.عضویتش خیلی آسونه

تا بعد که مفصل مزاحم میشم بای!

راستی شماره تماس و ایمیل و نام و نام خانوادگی تون رو به آدرس ایمیل من omrankasra@gmail.com بفرستید یا توی تالار بنویسید یا در همین پست توی نظرات سایت بذارید

بی نهایت تشکر....

صادق منش09198692825

درباره ما
Profile Pic
مدیر عامل:رضا ابوذر
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 10
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 5
  • آی پی امروز : 2
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 2
  • بازدید سال : 21
  • بازدید کلی : 461
  • کدهای اختصاصی